عصر پنجشنبه در مسیر برگشت به خانهتان، نگاهی به دکه روزنامهفروشی میاندازید، میبیند با تبلیغی بزرگ خبری از یک معجزه دارد و کتابی را معرفی کرده با عنوان، ” تنها رژیمی که شما را به آرزوهایتان میرساند. ” به طرزی جنونآمیز به سمت کتابفروشی محلتان میروید و سراسیمه کتاب را میخرید و خودتان را به خانه میرسانید، تا از این آخرین” جادو ” عقب نمانید.
کتاب را میخوانید و خوشحال و امیدوار و با انگیزهای بالا میگویید: ” از شنبه شروع میکنم و به خواستههایم، خواهم رسید. “
پنجشنبه و جمعه دلی از عزا در میآورید و تمام کابینتها و یخچال خانه را از شیرینیها و شکلاتها و غذاهای غیرمجاز در برنامهتان خالی میکنید.
شنبه، همه چیز را سفت و سخت، بدون کوچکترین تقلبی اجرا میکنید.
یکشنبه، به خودتان می گویید: ” اگر هشتاد درصد هم برنامه را رعایت کنم، موفقم.” پس از برنامه غذایی روزانه مقداری بیشتر میخورید.
دوشنبه، نوع غذاها را عوض میکنید.
سه شنبه، غیرمجازها وارد برنامه میشود.
چهارشنبه، مهمانیها شروع میشود.
پنج شنبه، اصلاً این برنامه به درد نمیخورد و تسلیم میشوید.
پس در گرفتن این رژیم شکست میخورید، اما اگر حتی برای شکستتان توجیهی منطقی هم پیدا کنید، این فکر که ” من همیشه شکست میخورم ” وارد ضمیر ناخودآگاهتان شده و در قسمتهای دیگر زندگیتان خودش را نشان میدهد. اگر ذهن نیمههشیارتان بپذیرد که در رژیمغذایی شکست خوردهاید، این توانایی را دارد که این اعتقاد منفی را به ازدواجتان هم تعمیم دهد، یا به شغل یا رابطه شما با فرزندانتان.
پس اگر معتقد باشید که در کاهش وزن شکست خوردهاید، ذهن نیمههشیارتان این امر را چنین تفسیر میکند، که کلاً و عموماً موجودی شکست خوردهاید.
بنابراین با انتخاب مسیری که از همان ابتدا هم محکوم به شکست است، خود را وارد سیکل شکست نکنید و فراموش نکنید که رژیمهای لاغری، شکست ذهنی میآفرینند.